سیر علوم و تاریخ شیعه در عصر امام محمّد تقى علیه السّلام‌

 

در مورد عصر امام محمد تقی (ع) در کتاب امام شناسی، جلد 16 اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی میخوانیم:

در وقت شهادت حضرت امام ابوالحسن الرّضا علیه السّلام حضرت امام جواد محمّد تقى علیه السّلام تقریبا هفت ساله بوده‌اند. شیعیان در آن هنگام براى آشامیدن آب زلال و گواراى علوم و عرفان او به سوى او از هر جانب شتافتند، به همان طریق كه از پدرانش بهره‌مند مى‌شدند. و صغر سنّ آن حضرت مانع نشد از مكیدن و به نهایت سیر و سیراب گردیدن از علوم عمیق و پشتوانه دار و بیكران دریاى علم وى. به سبب آنكه امامت الهیه چون منابعش از خداى عَلّام سرچشمه مى‌گیرد، در آن تفاوتى میان پسر هفت ساله، و یا مرد هفتاد ساله نمى‌باشد، و این مسأله عیناً مانند مسأله نبوّت است. بنگرید به عیسى كه در گاهواره سخن گفت و بنگرید به یحیى كه با توان و قدرت كتاب را أخذ نمود و خداوند به او حكم را در حال صباوت عنایت كرد.

البتّه بر مأمون نه این مقام و شأنى را كه امام واجد بوده است، و نه چنین اعتقادى كه شیعه درباره او داشته‌اند پوشیده نمى‌باشد. بناءً علیهذا سیاست مأمون چنان اقتضا كرد تا مكانت حضرت امام ابو جعفر جواد را بالا برد، و شأن او را عظیم به حساب آورد همان طور كه قبل از او با پدرش حضرت امام ابو الحسن الرِّضا علیه السّلام چنان عمل نموده بود.

مأمون، حضرت امام را از مدینه طلب كرد و چنان عنایتى را به او مبذول داشت كه بنى عبّاس را به قلق و اضطراب درافكند تا جائى كه ترسیدند مبادا مأمون او را و لیعهد خود گرداند به همان قسمى كه قبلًا پدرش را ولیعهد خود گردانیده بود. و لیكن عبّاسیون به مقصود نهائى مأمون از آن گونه اكرام جاهل بودند و نمى‌دانستند كه: سیاست داراى ألوان و شكلهاى مختلفى مى‌باشد، و از براى هر زمانى و عصرى عملى خاصّ است، و به نوعى از ألوان آن سیاست بخصوصه باید عمل كرد.

عبّاسیون در ملامتشان به مأمون ادامه مى‌دادند، و مأمون به كیدش ادامه مى‌داد تا آنكه او را با دخترش: امُّ الْفَضْل تزویج نمود. أُمّ الفَضْل همان زنى است كه امام جواد را با اشاره معتصم به واسطه سم به قتل رسانید. گویا مأمون امّ الفَضْل را براى چنین روزى براى امام جواد ذخیره كرده بود.

عبّاسیون به مأمون بسیار اصرار كردند تا از تزویج او با دخترش منصرف گردد، و از نام و آوازه بلند امام رفع ید نماید، امّا مأمون أبداً به سخنانشان اعتناء نمى‌كرد. به او گفتند: دَعْهُ حَتَّى یتَأدَّبَ فَإنَّهُ صَبِىٌّ! «واگذار او را تا أدب فرا گیرد! اینك او طفل است!»

مأمون علماء و فقهاء را احضار كرد تا با او مناظره كنند. از امام جواد در آن مناظرات به قدرى از فضائل علمى به ظهور پیوست كه زبانهاى بنى عبّاس را از ملامت برید، و حُجَج و براهین فقهاء و علماء را به خاك فنا سپرد. آنچه از امام جواد علیه السّلام با یحیى بن أكْثَم به وقوع پیوسته و مناظراتى كه رخ داده است در كتب تاریخ و حدیث و فضائل مسطور است، و احتجاجات آن حضرت كه قاطع حجج و براهینشان، و برَّنده زبانهاى حادّ و تند و تیز بنى عباس بوده است در أسفارْ مذكور، در حالى كه سنّ حضرت امام جواد علیه السّلام در آن روز به ده سال بالغ نگردیده بود.

 

و من نمى‌دانم چقدر بنى عباس جاهل بوده اند؟! با آنكه كیفیت سلوك مأمون با امام رضا علیه السّلام را دیده بودند، و از لوم و شماتتشان درباره امام رضا به مأمون آگاه‌ بودند، كه بالأخره مأمون در سیاست و مكرش پیروز شد، و آن تأنیب و تعییب و سرزنشها به مأمون خطا در آمد، چگونه باز او را به كم عقلى و كم درایتى محكوم مى‌كرده‌اند هنگامى كه مأمون بازگشت به إعزاز و إكرام و إعظام امام ابوجعفر الجواد علیه السّلام مى‌نمود؟!

و من نمى‌دانم چگونه متوجّه و متنبّه مقاصد مأمون در اعمالش نمى‌شده‌اند با وجودى كه أمثال آنها درگذشته به وقوع پیوسته بود؟!

چگونه آنان از مأمون انتظار داشتند كه از مقاصد و نیاتش در كارهائى كه انجام مى‌داده است، براى بنى عبّاس پرده را بردارد و منویاتش را مكشوف سازد؟!

سیاست اگر عیاناً مشهود شود، موجب مى‌گردد تا آن كس كه درباره او كیدى و مكرى به عمل آمده است حركت كند، و از جاى خود برخیزد، و مشاعرش بیدار و متنبّه كید شود. و چون براى خود سنگرى براى مصونیتش آماده كند، چگونه در این فرض آن كید مى‌تواند كار خود را بكند؟! (این درست برخلاف مَمْشى‌ و مَنْهج سیاست است. قوام سیاست بر إخفاء مكر و خدعه مى‌باشد.)

اگر براى علویان و شیعیان منظور و مراد نهائى مأمون در إجلال و اكرام حضرت ابوجعفر الجواد علیه السّلام ظاهر مى‌گشت، آنان مطیع و تسلیم مأمون نمى‌شدند، و بنابراین چیزى نمى‌توانست شیعیان را از قیام و نهضت و برجَستن در وجه و چهره حكومت مأمون میخكوب بر زمین كرده و متوقّف سازد.

حضرت امام جواد علیه السّلام به مدینه مراجعت كردند، و در آنجا مقصد و مقصود موالیانشان بودند تا آنكه مُعْتَصِم عباسى بر منصّه حكومت در سنه ٢١٨ مستقر شد، و چون از ناسازگارى امّ الفَضْل با حضرت مطّلع بود، آن حضرت را با امّ الفَضْل از مدینه طلبید و امّ الفَضْل را ذریعه براى نفوذ تدبیر و سیاستش درباره ابوجعفر قرار داد.

معتصم مانند مأمون در سیاست، مانند دو شاخه از یك بن رسته و یا هم شیر و هم پستان نبوده است. و از همین جهت بود كه بسیارى از بلاد از دست او بدر رفت، و ربقه طاعت را خلع كرده و در امور سیاسى خود مستقل شدند. و چون مرد فَطِن و زیركى نبود لهذا گاهى بر حضرت جواد سخت مى‌گرفت و گاهى توسعه مى‌داد، گاهى زندان مى‌نمود و گاهى آزاد مى‌كرد.

معتصم علما را گرد مى‌آورد تا با حضرت محاجّه كنند، به گمان آنكه لغزشى در گفتارش پیدا شود و او را بدان لغزش مأخوذ دارد، و یا مقامش را بدان لغزش فروكاهد. و یكبار نامه‌هائى را بر علیه وى مزوِّرانه جعل كرد كه متضمّن دعوت مردم به بیعت خود بوده است، اما مع حُسْن الاتّفاق نتیجه و ثمره آن تمهید، چیزى نبود مگر إعلاء شأن و اظهار كرامت و فضل آن حضرت.

و بر این اساس پیوسته بر حِقْد و غیظ معتصم مى‌افزود، و طاقت نمى‌آورد تا آن حقد و حسد را كتمان كند و وى را به محبس روانه مى‌ساخت. و در بار آخرین كه او را زندان نمود، از زندان بیرون نیاورد تا تدبیر كشتن او را نمود. بدین قسم كه به زوجه‌اش دختر مأمون سمِّى فرستاد و از او درخواست كرد تا آن را به امام بدهد. امّ الفَضْل دعوت معتصم را اجابت كرد، و حضرت با سمِّ معتصم از دنیا رفت.

امّ الفَضْل چون اثر سمّ را در بدن آن حضرت دید، وى را در خانه فریداً غریباً تنها و یله گذارد تا حضرت جان داد. معتصم نیرنگ نموده بود كه شیعیان از امام جواد تشییع نكنند. امّا برعكس تمام شیعیان شمشیرهایشان را بر دوش گرفته، همگى براى تشییع مجتمع شدند در حالى كه با یكدگر تا سرحدّ مرگ پیمان بسته بودند و جنازه را از منزل (خانه زندان) براى دفن به سوى مقابر قریش بردند.

و از مثل این حادثه مى‌توان كثرت شیعه را در آن روز در بغداد، و قوّت و قدرتشان را در مخاصمه و مدافعه دریافت. و از بسیارى و كثرت راویان شیعه مى‌توان به كثرت علومشان پى برد، و از بسیارى احتجاجات و جدال بالأخص در باب امامت مى‌توان به قوّت أدلّه و براهینشان، و به قدرت و قوّت مدافعه از مذهب و اتّضاح امرشان مطّلع گردید.

دیدگاهتان را بنویسید